هر قدر هم که اشاره کنی...
گمان نکنی - خدای ناکرده- فراموشت کرده ایم... نه والله
هنوز هم از نامت استفاده می کنیم؛
چه بخواهی چه نخواهی...
آن چنان که اگر کسی نداند، گمان می کند ما و تو، یک روحیم در چند بدن...
بماند که آن پیرِ مرادِ دوست داشتنیِ مظلوم، تو را در دو خصوصیت، چکیده کرده بود:
ساده زیستی
دیانتی عین سیاست و سیاستی عین دیانت
و بماند که ما، نه فقط شباهتی به این دو نداریم، بلکه علاقه ای هم به این دو...
ولی خودت هم اگر بودی، راضی نمی شدی که ما، نامت را
- که برای همیشه در تاریخ دلها، استوار خواهد ماند-
به همین راحتی از دست بدهیم!
پس لطفاً خودت را خسته نکن... و ما را هم بیش از این شرمنده تر...
هر قدر هم که بنشینی روی منبرت - روبروی اتاق کار ما-
و اشاره کنی مدام
و ابرو در هم بکشی مکرّر...
ما کار خودمان را می کنیم
و صد البتّه از نامت بهترین استفاده ها را...
مدرس عزیز!
:::
خودم بزرگش کردم...
آره؟
خودشه؟
حاجی من هنوز با آداب وبلاگ گردی آشنا نیستم.
تو وبلاگ چت میکنم!
خرده نگیر
نمیفهمم دیگه...