تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

اینجا ایران است...

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

برف لحظه ای قطع نمی شود- شکر خدا-

قرارمان کنار برج آزادی ست؛ همان جا که در گرم ترین روزهای سال، پنج روز زیر تابش مستقیم آفتاب، کار کرده ایم.

قرار است شبکه شش سیما، از بچه های کلیپ "ایستاده ایم" گزارشی فاخر(!) تهیّه کند و در ایام دهه فجر، پخش.

چشمم که می افتد به گزارشگرها، نگران می شوم. همان گزارشگرهایی که دارند جلوی دوربین از "ایران" و "ایرانی" و "اقتدار" و "جانم فدای ایران" و "هیچ جای دنیا، ایران نمیشود" و از این جور لغات، حرف می زنند؛ و چنان این ادا در آوردنشان مصنوعی است که یقین می کنم نمی شود به فاخر بودن گزارش مطمئن بود.

:::

ضبط گزارش آغاز می شود و سؤال های معمول صدا و سیمایی هم آغاز. سؤالاتی که چنان هنرمندانه (!) طراحی شده اند که جواب هم در خودشان مستتر است!

ضبط، برای لحظاتی توسط فیلمبردار، متوقف می شود؛ ماشین زباله جمع کن شهرداری، طبق معمولِ هر روزه، وارد میدان شده و در نزدیکی گروه فیلمبرداری توقف کرده است. صدای ماشین، مزاحم گروه شده- گروهی که بعدتر فهمیدم مجوّز هم همراه نداشته اند-

توقّف فیلمبرداری همان و در یک لحظه، توقّف  ادا در آوردن های سه گزارشگر خلّاق هم همان! اینجای داستان است که ما شاهد یک رویداد جالب-امّا دردآور- هستیم:

یکی از گزارشگرها - انگار که حرفی توی گلویش گیر کرده باشد- رو به فیلمبردار می گوید: "ولشون کن بابا! اینجا پاریس که نیست همه چی دقیق و منظّم باشه! اینجا ایرانه! هر کی هر کار دلش می خواد..." و جمله اش را ناتمام می گذارد.

ضبط مجدد آغاز می شود و همان گزارشگر، با شور و حالی وصف نشدنی می پرسد: "شما برای کشور عزیزتون حاضرین چیکار کنین؟"

... و من هنوز دارم به این فکر می کنم که منظورش از "عزیز" چه بود دقیقاً ؟! ...

نظرات  (۵)

سلام
می بخشید من اینقدر مزاحم میشم....
البته با اینکه خیییییلی از همچین روزی میگذره اما متاسفانه من نتونستم این مصاحبه رو ببینم...میتونید فیلم(مصاحبه)رو تهیه 
کنید...
خیلی ممنون
پاسخ:
سلام
حضورتون اینجا قطعاً رحمته.
مطمئن باشین چیزی رو از دست ندادین.
همچین مصاحبه ی به درد بخوری نشد!
ولی اگه خیلی اصرار دارین اینجا شاید پیدا بشه: تلوبیون
  • مهدی نادری
  • سلام.کاش زودتر با وبلاگ شما آشنا می شدم تا بیش از این از کلام فصیح،بلیغ، شیوا، مستدل وشیرین شما استفاده می کردم. هرچند که ما را توان ژرف نگری در مطالب شما نیست.
    جناب مجری هم راست میگه اگه اینجا پاریس بود نمیذاشتن یه نفر بی مجوز وسط میدون شهر گزارش بگیره. راست میگه اینجا بعضیا هر کاری بخوان میکنن و الّا ایشون به این راحتی مجری نمی شد.
    پاسخ:
    سلام
    عجب لیاقتی داشتیم - من و تازه- که پای شما به این جا باز شده!
    خیلی خیلی خوش اومدین!
    راستش درباره ی لغات "فصیح" و "بلیغ" و "شیوا" و ... چیزی نفهمیدم!
    ولی قبول دارم که جناب مجری راست گفته!
  • معلومه دیگه
  • سلام
    مطلب من بی ربط مثل همیشه (شاید از روی غم و غصه ای باشد که از این واقعه (بالا) به آدم میرسد...)

    " از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر،باید شهید شویم تا آینده بماند!! هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!!
    عجب دردی،کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم!!
    آری،یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران ((فردا)) بودند.
    ... خدایا! ماندن چقدر دشوار است...
    انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد ، دستهامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است...


    (شهید مهدی رجب بیگی) "

    پاسخ:
    سلام
    به یاد مرحوم سیدحسن حسینی عزیز:

    کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
    با زخــــم، نشان سرفرازی نگرفت
    زین پیش دلاورا! کسی چون تو شگفت
    حیثیت مرگ را به بازی نگرفت...
    سلام......
    ای کاش حرفی رو برزبان بیاریم که حرف دلمونه......نه حرفی که محافظ منافعمونه.....
    خدا کنه ایران واقعا برای ما عزیز باشه.....
    انشاالله
    پاسخ:
    سلام
    ان شاءالله
    ممنون که سر می زنین
    سلام
    آخ جون!
    من اولین نفریم که برای این پست نظر میذارم!
    آخه میدونین، صاحاب این وبلاگ از اون آدم معروفاس...
    هی عسکشو تو تلویزون نشون میده
            و اما در مورد حرف آقای گزارشگر،
    چه خوبه که آدم کاری رو که انجام میده، در راستای آرمان هاش باشه و با اعتقاد انجام بده
    اما اگر نشد، عیبی هم نداره. کاره دیگه! میخواد پولشو درآره.
    مثل بعضی از عوامل همین کلیپ
    چرا؟ چون پول مهمه!
     اینو جدی میگما! اصلا هم مایه طنز نداره.
    همین بنده، اگر موقعیت شغلی مناسبی پیدا نکنم، و اگر بدونم از پسش برمیام و در این کار موفق میشم، با این که این کار رو دوس ندارم، اما میرم تو کار قاچاق تریاک.  بی تعارف
    (البته فقط تریاک ها! چون ماده مخدر خوب و مفیدیه. مواد مخدر صنعتی مضره و طبیعتا حرومه)
    گناه که نیست!  اون بنده خدا هم گناه نکرده. دنبال یه لقمه نون برا زن و بچشه. با این تفاوت که اعتقاد قلبی به کارش نداره.
    عشق به میهن خیلی مهمه
    اما مهمتر از اون، کسب روزی حلاله.
    شما میتونی بهش پیشنهاد کنی که اگه کاری با درآمد مساوی یا بیشتر از این پیدا کرد که با عقایدش سازگار بود، بره سراغ اون کار.
    در آخر: فکر نان کن که خربزه آب است...
    خدایا به ما پول بده!
    (خداوکیلی هیچ جاش سانسوری نیست!)
    پاسخ:
    سلام سید عزیز
    تلاشت برای نگارش یک نظر بدون نیاز به سانسور، نیازمند تقدیره.
    ولی درباب نوشته ت، باید عرض کنم:
    هیچ ایرادی نداره که آدم به کارش اعتقاد نداشته باشه و صرفاً به خاطر پول، کار کنه، اما ابداً نباید به مشتری هاش دروغ بگه!
    اون بنده خدا داره با دروغ برای زن و بچه ش یه لقمه نون می بره! و شاید ما هم.
    دقیقاً همین اتفاقی که متأسفانه و "ناخواسته" در همین کلیپ افتاد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی