زاهد، غرور داشت، سلامت نبُرد راه...
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ
وقتی در شلوغیِ اطرافتان همه به عقب راه می روند،
- احیاناً به احترام حضور شما؛ و نه به خاطر رسم و رسوم معمول -
ترجیح می دهم...
برای اینکه کودکی را زیر گام هایم -ندیده- له نکنم...
یا به پیرمردی با شانه هایم- نفهمیده- تنه نزنم...
یا حتّی جوانی نشسته را با ضربات پاهایم - ناخواسته- نیازارم...
ترجیح می دهم که نه به عقب، که به رو - و نهایتاً به پهلو- از اطراف ضریحتان دور شوم ...
و برایم مهم نیست نگاه های خادم بالاسرتان و بعضی زائرانتان، که چپ چپ نگاهم می کنند،
به زعم من، حرمت زائرهاتان، گاه بیشتر است از بعضی آداب...
همان آدابی که گاه، برایمان واجب تر می شوند از واجبات خدا...
:::
در این میان امّا، غبطه می خورم به حال همان زائری که به پشت، همه را لگدمال می کند به بهانه ی حرمت شما.
چون یقین دارم او هیچ نمی فهمد از غرور احمقانه ای که از متفاوت بودن حاصلم شده!
:::
:::
:::
- ۹۳/۰۲/۲۱