تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

اگه دوست داشتین...

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ

به لطف خدا و همت یکی از مهمانان بزرگوار "تازه" به نام "بی نام"، بحث ارزشمندی ذیل پست "گریز" به وجود اومده که اگه دوست داشتین در اون بحث شرکت کنین.

فقط لطف کنین مبانی بحث کردن رو در نظر بگیرین.

اول : حفظ ادب و احترام متقابل نسبت به فردی که  با نظراتش مخالف هستین و نیز احترام به اعتقادات همدیگه.

دوم: بحث کردنِ با استدلال و منطقِ محکم و سند، و نه با احساسات و ...

 ممنون

ما نبودیم و تقاضامان نبود...

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ

مدّت هاست که شرمنده ی یک جمله ام ... کَم مِن ثَناءٍ جمیل لستُ اهلاً له نشرتَه...

فقط همین.

افتتاح با اکسیژن!

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۳۸ ق.ظ

برخی خبرهای رسیده حاکی از اونه که قراره فیلم کوتاه اکسیژن -ساخته ی جناب امیر خان داسارگر- اوّلین اکرانش رو در مراسم افتتاحیه ی جشنواره مردمی فیلم عمّار داشته باشه.

مراسم افتتاحیه، روز چهارشنبه ( 10/ 10/ 93) ساعت 18:30 در سینما فلسطین (واقع در میدان فلسطین) برگزار میشه.

احتمالاً پخش این فیلم کوتاه، طرفای ساعت 20 اتفاق میفته!

اگه دوست داشتین، می تونین بدون بلیط تشریف ببرید.

جمعه!

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ب.ظ

نه حرف کم می آورم برای گفتن...

نه حوصله برای نوشتن...

اما چه کنم که هرچه می خواهم بگویم...

قبل تر گفته ام... مثل این !

خبر آمد خبری در راه است...

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱ ب.ظ
چقدر خوشحالم از اینکه شنیدم
جناب امیر داسارگر عزیز
، در تکاپوی آماده کردن یه فیلم سیاسی زیبای جدیده که قراره اولین اکرانش درجشنواره فیلم عمار امسال باشه. علی الخصوص، تورقّی که در فیلمنامه ش کردم، خوشحال ترم کرد؛ چرا که دیدم حرف های جدیدی در این فیلم
- که فعلاً قراره اسمش "اکسیژن" باشه -
به چشم می خوره.
توأم با دعای فراوون، بی صبرانه منتظر تنفّس "اکسیژن" امیرداسارگر هستم...

به بهانه ی پایانِ "معمای پریشانی"

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۳ ب.ظ

جز عشق تو - این لعل بدخشانیِ من-

غیر از عرقی به روی پیشانیِ من،

آهی به بساط نوکری هایم نیست

حلّال "معمّای پریشانی" من !

"معمای پریشانی"... بدون "مطربان"!

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۱۰ ب.ظ

باز هم تئاتر "معمای مطربان پریشان" -که این بار نشانی از "مطربان" نداره- به مناسبت ایام اربعین قراره روی صحنه بره؛ در  مرکز همایش های برج میلاد.

پوستر نمایش گویاست به گمانم.

اگه قابل دونستین و پا به سالن گذاشتین ( به شرطی که توی ترافیک وحشتناک" همت" و "حکیم" گیر نیفتین) قطعاً خوشحال می کنین مسئولینِ گروه هنری سایه رو.

:::::

معمای پریشانی

انَّ الموتَ حقٌّ؛ جاده یک طرفه!

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ق.ظ

مرتضی پاشایی رفت...

و این پست قرار نیست او را قدیس نشان دهد یا کافرش بخواند...

فقط قرار است یک یادآوری باشد...

 از مرگ... که حق است...

و از اینکه مرتضی پاشایی در تشییعش، خواننده زیاد داشت...

و عکاس زیادتر...

ولی خودش دوست داشته برایش روضه ی ارباب بخوانند...

مرتضی پاشایی در تشییعش خواننده زیاد داشت و عکاس، زیادتر...

 ولی شاید فاتحه خوان کم داشته باشد...

برای فاتحه خواندن...

کافی نیست همین که به اذعان پدرش، دلبسته ی نماز و ائمه اطهار و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده؟! ...

لا تقنطوا من رحمت الله...

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۰۱ ق.ظ

هر آنچه این روزها می خواهم به زبان بیاورم...

پیشتر گفته ام...

و چقدر حیف...

چقدر حیف که مجبورم " شاه کلید " را دوباره منتشر و ادّعا کنم که حرف امروزم هم همین است...

الحمد لله الذی علا فی توحده...

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۶ ق.ظ

خیلی جالبه...

اینکه در کنار، و بلکه دوشادوش مستحبّات این روز پربرکت - عید بزرگ غدیر خم-

مثل نماز و روزه و غسل و صدقه...

یه مستحبّات دیگه ای هم وجود دارن که اگه به خودمون باشه اصلاً به حساب نمیاریمِ شون!

مثلِ... عطر زدن!

تا حالا فکر کردین که چرا؟!

گاهی، فکر می کنیم -به اشتباه-که قلنبه سلنبه بودن و عجیب و غریب بودن یه چیز، نشانِ مهم بودنشه...

در حالی که بزرگی و کوچکی، صرفاً به انتساب این کارهاست به فرد یا چیزِ بزرگ یا کوچکی.

واسه همین، تصمیم گرفتم که مهمونتون کنم با یه عیدی!

-نه با حرف های قلنبه سلنبه، که با عطر! -

عیدی بهتر از این؟!

یه عیدی "حقیقی" توی دنیای مجازی!

ان شاءالله که به دلتون بنشینه.

عیدتون مبارک!

الحَمدُلله الَّذی جَعَلَنا مِن المُتَمَسِّکینَ بِولایَه اَمیرِالمؤمِنین وَ الائمَّهِ المَعصومین عَلیهمُ السلام