جز عشق تو - این لعل بدخشانیِ من-
غیر از عرقی به روی پیشانیِ من،
آهی به بساط نوکری هایم نیست
حلّال "معمّای پریشانی" من !
مرتضی پاشایی رفت...
و این پست قرار نیست او را قدیس نشان دهد یا کافرش بخواند...
فقط قرار است یک یادآوری باشد...
از مرگ... که حق است...
و از اینکه مرتضی پاشایی در تشییعش، خواننده زیاد داشت...
و عکاس زیادتر...
ولی خودش دوست داشته برایش روضه ی ارباب بخوانند...
مرتضی پاشایی در تشییعش خواننده زیاد داشت و عکاس، زیادتر...
ولی شاید فاتحه خوان کم داشته باشد...
برای فاتحه خواندن...
کافی نیست همین که به اذعان پدرش، دلبسته ی نماز و ائمه اطهار و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده؟! ...
توی این وانفسای سینمای ایران-که گویا جناب مرده شور خودشون صاحب عزا تشریف دارن-
بعضی از اتّفاقات، حکم کپسول اکسیژن رو دارن؛ توی این هوای دودآلود!
مثلاً سر به مهر -با وجود چند نکته ی قابل بحثش- بعد مدّت ها، یه حالی داد به شُش های بینوای ما.
( که شاید به وقتش مفصّل درباره ش بنویسم)
و این اتّفاق اخیر که خدا می دونه ذوق کردم از شنیدنش:
جناب محمّدباقر مفیدی کیای عزیز - که این واژه ی "عزیز"، بسیار ناچیزه در مقابل ارادتم به او- بعدِ چند اثر، از جمله فیلمِ دیدنی "... و دیگر هیچ نبود" ، و کلیپ بی نظیر و تحسین برانگیز*" ایستاده ایم..." ، دست به کار فیلم جدیدش با نام "لکّه" شده، که قراره در جشنواره عمّار، اوّلین اکرانش رو داشته باشه. بی صبرانه و منفجرانه(!) منتظرِ یه نفسِ عمیق با اکسیژن خالص سیاسی هستم...
--------------
* البتّه برای بعضی ها، صفت "خانمان سوز" هم به این صفت ها اضافه میشه!
امشب، "معمای مطربان پریشان" اجرای چهارم خودش رو هم پشت سر گذاشت.
تئاتری از گروه هنری سایه، به کارگردانی کوروش زارعی؛ به مناسبت ایام اربعین.
فعلاً از ماجراهای این تئاتر، بسنده می کنم به پوسترش؛ به امید اینکه اگه دوست داشتین، قدم به چشم ما بذارین و تشریف بیارین. اجراها تا دوازدهم دی ماه ادامه داره.
شاید یه موقعی از حواشی کار حرف بزنم...