تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سازمان صدا و سیما» ثبت شده است

آدم برفی...

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ

آرام تر لطفاً...

از این هم آرام تر...

اصلاً مَهموس بخوانید همه ی این ها را...

بی صدا حرف بزنید شما را به خدا...

نکند صدایمان بیدار کند از خوابِ گرانش، عمو عزّت خان را - زبانم لال-

مدّت هاست خواب راحتی نداشته طفلک!

اگر بیدار شود داستانی می شود آن سرش ناپیدا...

یادتان نیست چهارماه پیش، به چه روزی افتاده بود ؟!

آن هم بر سرِ چیزی که هنوز واقعیّتش معلوم نیست... بر سرِ احتمالاتِ "سرزمین کهن"!

حالا اگر بیدار شود و بفهمد با اسم و رسم و سربرگِ او، مسیر "سمت خدا " را عوض کرده اند می دانید چقدر دلگیر می شود؟!

آن هم به بهانه ی نقد منصفانه و دل سوزانه از سازمان متبوعه اش!

بیچاره تا آخر عمر شریفش - که دراز باد!- خودش را نخواهد بخشید و مجبور است دم به دقیقه، به خدای بزرگ پناه ببرد!

خب این انصاف است که بیدارش کنیم با صدایمان؟!... ابداً !

پس لطف کنید و بیایید همگی با هم، این رباعی زیبای" بیژن ارژن" را به سبکِ شیرین لالایی برای عموعزت الله خان ضرغامی هم سُرایی کنیم؛ به پاس زحمات بی شائبه اش در این سال ها:

قطره قطره، شد آب، آدم برفی

شد آب در آفتاب، آدم برفی

آب از سر او گذشت اما هرگز

بیدار نشد ز خواب، آدم برفی...

گفتم این شرط آدمیّت نیست...

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

این ایّام - که مصادف است با ایّام الله انصراف از دریافت یارانه(!) - تلویزیون، عرق شرم را اساسی بر پیشانی ما نشانده است.

از خجالت آب شدیم و شرمنده!

وقتی فوتبالیست های تکنیکی و محبوب کشورمان - که بعضاً میلیاردی دستمزد می گیرند-

وقتی بازیگران حرفه ای و تأثیر گذارمان - که گه گاه به صد میلیون، پول نمی گویند-

وقتی مدیران دلسوز و درد کشیده - که در طول عمر شریفشان تقریباً یک بار هم به دنبال خانه نگشته اند-

عزّتمندانه، از دریافت یارانه انصراف می دهند، جا دارد انسان از خجالت بمیرد!

یاد مرحوم سعدی می افتم که او هم -طفلک- از یک چیزی خجالت کشیده و ایراد فرموده بود:

گفتم این شرط آدمیّت نیست...

و ,واقعاً هم شرط آدمیّت نیست...که چنین مردمانی، انصراف دهند و ما...

::::

نسیم... خنده...طوفان!

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ق.ظ

می خندیم... سالهاست که می خندیم...

به همه چیز...

به  ترسیدن آدم ها...

به اضطراب مردم...

به زمین خوردن بچه ها...

به فریب خوردن بنی بشر...

دم شبکه ی نسیم گرم، که خیالمان را راحت کرده.

این روزها دیگر معلوم است که اگر بخواهی به مردم و مشکلاتشان بخندی، باید کدام شبکه را نگاه کنی...

برایت افکت خنده هم می گذارند تا خدای نکرده از افتادن کودکی از دوچرخه، ناراحت نشوی،

یا از ترسیدن مردی، نگران،

یا از فریب خوردن کسی، دلخور.

آن قدر به مردم می خندیم که دیگر برایمان مهم نباشد عزّت و افتخارشان.

دیگر برایمان مهم نباشد که با تدبیرمان، تحقیرشان کنیم و با ژست اعتمادسازی، رفع اعتبارشان.

... و حواسمان نیست که گاهی وقت ها، نسیم، طوفانی می شود برای خودش...

و ما هنوز می خندیم...

غصّه های سرزمین کهن!

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۱۱ ق.ظ

شکر خدا، آرزو به دل نماندیم و دیدیم که بالاخره عموعزّت الله خان ضرغامی هم نسبت به موضوعی، عکس العمل نشان داد. آن هم چه عکس العملی! آن قدر که سریال "سرزمین کهن" در شُرف توقفِ پخش قرار گرفت.

اینکه آیا در سرزمین کهن به قوم غیور و دوست داشتنی بختیاری، توهینی - هرچند ناخواسته- صورت گرفته یا نه، در فهم من نمی گنجد، ولی ذات این نگرانی در وجود رئیس رسانه ی ملّی بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است. مخصوصاً این بخش از نامه ی ایشان به معاونش، که تقریباً داشت اشک را در چشمان من می حلقاند(!):

" ایجاد کوچکترین بدبینی و بی اعتمادی این عزیزان به فرزندان پرتلاش و خدمتگزارشان در رسانه ملی قابل تحمل نیست و باید از این رنجشِ خاطر، به خداوند بزرگ پناه برد."

فقط می ماند یک سؤال از حضرتشان:


جناب آقای ضرغامی!

می دانم که می دانید کسی که شما را به این سِمَت منصوب کرده، و ایضاً هنرمندان حرفه ای و متدیّن و فهمیده ی این کشور و همچنین ملّت دوست داشتنی ایران، بارها و بارها و بازهم بارها، انتقادها، اعتراض ها و بعضاً دل خوری های فزاینده ی خود را نسبت به بعضی فعّالیّت های شما و همکارانتان در آن سازمان فخیمه، اعلام و ابراز کرده اند؛ در خفا و در علن.

غریبه که بین ما نیست، خداوکیلی در طول مدّت ریاستتان، چندبار به این فکر افتادید که از رنجشِ خاطراین گروه هم به خداوند بزرگ پناه ببرید؟! ... خداوکیلی چندبار؟!...

کارکاتور-ضرغامی

اینجا ایران است...

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

برف لحظه ای قطع نمی شود- شکر خدا-

قرارمان کنار برج آزادی ست؛ همان جا که در گرم ترین روزهای سال، پنج روز زیر تابش مستقیم آفتاب، کار کرده ایم.

قرار است شبکه شش سیما، از بچه های کلیپ "ایستاده ایم" گزارشی فاخر(!) تهیّه کند و در ایام دهه فجر، پخش.

چشمم که می افتد به گزارشگرها، نگران می شوم. همان گزارشگرهایی که دارند جلوی دوربین از "ایران" و "ایرانی" و "اقتدار" و "جانم فدای ایران" و "هیچ جای دنیا، ایران نمیشود" و از این جور لغات، حرف می زنند؛ و چنان این ادا در آوردنشان مصنوعی است که یقین می کنم نمی شود به فاخر بودن گزارش مطمئن بود.

:::

ضبط گزارش آغاز می شود و سؤال های معمول صدا و سیمایی هم آغاز. سؤالاتی که چنان هنرمندانه (!) طراحی شده اند که جواب هم در خودشان مستتر است!

ضبط، برای لحظاتی توسط فیلمبردار، متوقف می شود؛ ماشین زباله جمع کن شهرداری، طبق معمولِ هر روزه، وارد میدان شده و در نزدیکی گروه فیلمبرداری توقف کرده است. صدای ماشین، مزاحم گروه شده- گروهی که بعدتر فهمیدم مجوّز هم همراه نداشته اند-

توقّف فیلمبرداری همان و در یک لحظه، توقّف  ادا در آوردن های سه گزارشگر خلّاق هم همان! اینجای داستان است که ما شاهد یک رویداد جالب-امّا دردآور- هستیم:

یکی از گزارشگرها - انگار که حرفی توی گلویش گیر کرده باشد- رو به فیلمبردار می گوید: "ولشون کن بابا! اینجا پاریس که نیست همه چی دقیق و منظّم باشه! اینجا ایرانه! هر کی هر کار دلش می خواد..." و جمله اش را ناتمام می گذارد.

ضبط مجدد آغاز می شود و همان گزارشگر، با شور و حالی وصف نشدنی می پرسد: "شما برای کشور عزیزتون حاضرین چیکار کنین؟"

... و من هنوز دارم به این فکر می کنم که منظورش از "عزیز" چه بود دقیقاً ؟! ...

تردمیل!

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

دقت فرمودید؟!

به اینکه ما در بعضی مسائل، چقدر به روز تشریف داریم؟!

می گویید نه؟!

مثلاً در همین روزهایی که بخش بزرگی از جهانِ تکنولوژی، سرش را پایین گرفته از شرم و خجالتِ ساختن بازی های کامپیوتری- از این جهت که به عقیده دانشمندان، بخش زیادی از نفهمی و دیوانگی کودکان و نوجوانان دنیا، به دلیل همین بازی هاست(البته دور از جان بچّه های شما)-و مشغول ساخت بازی هایی شده که بدن و عضلات فرد هم در تحرّک باشد، در همین ایران خودمان، تبلیغات گسترده ی "تردمیل کودکان" هم آغاز شده!!!

یعنی به زبان خودمانی: کودک دلبندم! بیجا می کنی اگر بخواهی بروی توی کوچه یا پارک یا هرجای دیگری بدَوی، تا خدای نکرده، انرژی و نشاط و سلامتت را به دست بیاوری. همین جا توی اتاقت برایت تردمیل می گذاریم که آن قدر رویش بدوی تا جانت درآید!!

حالا التفات فرمودید که ما چقدر به روز تشریف داریم؟!

:::

البته این وسط، زحمات بی شائبه و بی وقفه ی سازمان فخیمه صداو سیما هم جای تقدیر دارد!

توقّعات بی جا !!!

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۰۵ ق.ظ
بیخود نیست از قدیم می گفتند: به مُرده که رو بدهی، پا می شود و بالانس می زند برایت!
آن قدر توقّعات مان را برده ایم بالا، که حدّ و حساب ندارد!
آخر برادر من! با شما هستم! شمایی که آن کنار ایستاده ای! همین شمایی که سه چهار روز است رفته ای روی مغز من؛ که
"چرا سازمان فخیمه ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، برای مراسم 9 دی تهران، اطّلاع رسانی نکرد؟!"
مگر صدا و سیما در ایران مسئول اطّلاع رسانی درباره این اتّفاقات دمِ دستی است؟! به صدا و سیما چه ربطی دارد که یک عدّه می خواهند روز 28 صفر در چندجا، شهید گمنام تشییع کنند؟! همین که از سر لطف، بزرگواری می کند و چند روز بعد از واقعه، دو سه پلان از این اتّفاقات را خبررسانی می کند، منّت دارد سر ما! جنابشان کارهای مهمتری دارند!
- چه کارهای مهمتری؟!
اینکه صبح و شام به فکر روی فرم نگه داشتن بدنِ خوش استیل ما هستند و مدام وسایل پیاده رَوی و دراز و نشست را معرّفی می کنند، کار کمی است؟!
اینکه در طول چندین ماه، مهمترین دغدغه مردم - یعنی آماده سازی کباب؛ آنگونه که حرارت به طور یکسان به همه جایش برسد- شده دغدغه شان، کار کوچکی است؟!
عجب آدم های پرتوقّعی پیدا می شوند ها!