مویز!
چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ق.ظ
چند سال پیش، توی جلسه ای، بر حسب کَل و کَل بازی، قرار شد با چهار کلمه تاکسی ، امتحان ، سربازی و مویز شعر بگیم. همه ی به اصطلاح رفقا (!) مشغول شدن و یه شاعر محروم از استعدادی(که از قضا، بنده بودم) گوی سبقت رو از دیگران ربود و پس از چند دقیقه، از این رباعی خفن خودش پرده برداری کرد:
من یکّه به تاکسی سوارم ... هیهات
از موضع امتحان فرارم ... هیهات
سربازی من عجب تماشایی بود
یک دانه مویز شد ناهارم ... هیهات
از موضع امتحان فرارم ... هیهات
سربازی من عجب تماشایی بود
یک دانه مویز شد ناهارم ... هیهات