تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مذهبی» ثبت شده است

فاطمیه...

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ق.ظ

باز هم بازنشر...

اگه دوست داشتین...

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ

به لطف خدا و همت یکی از مهمانان بزرگوار "تازه" به نام "بی نام"، بحث ارزشمندی ذیل پست "گریز" به وجود اومده که اگه دوست داشتین در اون بحث شرکت کنین.

فقط لطف کنین مبانی بحث کردن رو در نظر بگیرین.

اول : حفظ ادب و احترام متقابل نسبت به فردی که  با نظراتش مخالف هستین و نیز احترام به اعتقادات همدیگه.

دوم: بحث کردنِ با استدلال و منطقِ محکم و سند، و نه با احساسات و ...

 ممنون

جمعه!

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ب.ظ

نه حرف کم می آورم برای گفتن...

نه حوصله برای نوشتن...

اما چه کنم که هرچه می خواهم بگویم...

قبل تر گفته ام... مثل این !

به بهانه ی پایانِ "معمای پریشانی"

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۳ ب.ظ

جز عشق تو - این لعل بدخشانیِ من-

غیر از عرقی به روی پیشانیِ من،

آهی به بساط نوکری هایم نیست

حلّال "معمّای پریشانی" من !

انَّ الموتَ حقٌّ؛ جاده یک طرفه!

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ق.ظ

مرتضی پاشایی رفت...

و این پست قرار نیست او را قدیس نشان دهد یا کافرش بخواند...

فقط قرار است یک یادآوری باشد...

 از مرگ... که حق است...

و از اینکه مرتضی پاشایی در تشییعش، خواننده زیاد داشت...

و عکاس زیادتر...

ولی خودش دوست داشته برایش روضه ی ارباب بخوانند...

مرتضی پاشایی در تشییعش خواننده زیاد داشت و عکاس، زیادتر...

 ولی شاید فاتحه خوان کم داشته باشد...

برای فاتحه خواندن...

کافی نیست همین که به اذعان پدرش، دلبسته ی نماز و ائمه اطهار و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده؟! ...

آه و سکوت...

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۳ ق.ظ
یک لحظه نظر، مگر که ساقی بکند...

یا مرحمتی به عمرِ باقی بکند،

ماندم چه بگویمت که راضی بشوی

فردا که نگاهمان تلاقی بکند...

::::


::::

چه می شود کرد؟! ...

بسیاری از حرفهایم، که با بند بندِ وجودم، زندگیِ شان کرده ام،

آن قدر دستمالی شده اند-در دستان کسانی که جز کلیشه و توهم و نان به نرخ روز خوردن هیچ نمی فهمند-

که ترجیح می دهم سکوت کنم... تا مبادا -حتی در ذهن کسی- شباهتی پیدا کنم به آنان...

به آنان که حرف دل من را خرج زندگی و شهرت و پست و مقام و آبرویشان کرده اند... 

چه می شود کرد...

جز اینکه بسنده کنم به عکسی...یا بیتی...  و گاهی حتی... به آهی و سکوتی...

روز قدس... با یک ماه تأخیر

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۰۲ ق.ظ

به قول خودم "خوب و بد این زمانه مخلوط شده ست" و چقدر هم عجیب.

رفیقی که تا مدّت ها پیش، مدام ملامتم می کرد - تلویحاً- برای حضورم در راهپیمایی روز قدس،

چند وقتی ست دوره افتاده - ایمیلاً (!) - که از طریق سایت های جمع آوری رأی، دین مبین اسلام را در آلمان، رسمی کند!!!

هزاران علامت تعجّب هم کم است برای رساندن عمق تعجّبم!...

و هزاران شکلک غمگین هم، برای اعلام تأسّفم از این همه کج فهمی!...

وجالب تر، رفیق دیگرم که شبانه روزش را -خالصاً لوجه الله- گذاشته است برای شناختن دست استکبار که از آستین نمادهای فراماسونری بیرون زده.

همان رفیقی که رسماً اعلام کرد - درجمع رفقا- که با روحیه ی جهادی ِ قابل ستایشش، تا به حال فقط یکبار توفیق شرکت در راهپیمایی روز قدس را داشته.

طفلک خب سختش است، گرمش می شود و ایضاً تشنه اش در وسط خیابان با زبان روزه!

و...

و چه بسا نویسنده ای دیگر، همین حالا دارد نفهمی های من را در وبلاگش ثبت می کند ...

::::

فقط امیدم به لطف " حضرت امام صادق " است -علیه السلام- در این ایام شهادتش...

که کام من را به کمی فهم و شعور و بصیرت شیرین سازد...

شهادت امام صادق علیه السلام

خری که از پل گذشت...

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ق.ظ

کاملاً یادم هست بعضی دغدغه های روزهای اوّل دانشجویی را،

که یکی شان منجر شد به تولّد یک رباعی،

دغدغه ای که روال شده است این روزها انگار!

:::::

و همین رباعی، کافی ست که مرا یاد همیشه ام بیندازد... یاد خرهایی که از پل گذشتند...

و یادآوری اش کافی ست که شرمنده ترم کند در این شب های میلاد حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه...


هستند عجین، دوستی و دوری ها

از هجر تو نیست رنج و رنجوری ها

ماها که نه - مدّتی ست دانشجوییم-

در یاد تو اَند پشت کنکوری ها !


---------------------------------

پاورقی: خوش به حال آنها، که گمان می کنند منظور از "کنکور"، فقط "کنکور" است...

کوچه!

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۱ ق.ظ
من...

عجله...

وسط یه پروژه ی تصویری...

خیابون خلوت...

شهرک غرب...

انگار بعضی وقت ها، "باید" چشممون بیفته به یه چیزایی...

بی نیاز از توضیح...

که ببینیم و افسوس بخوریم و رد بشیم...

و خدا رو شکر که دوربین، همدمِ این لحظاته...

:::

:::

شاید بهتر باشه که توضیحی ندم راجع به این عکس؛ گویاست خودش.

یادش بخیر اون وختا...

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ب.ظ

:::

پاورقی 1 : از همین تریبون رسماً اعلام می کنم که به بی عیب بودن مطلق گذشته ها، ابداً اعتقادی ندارم.

پاورقی 2 : از لوگوی پایین این کمیک استریپ، پُر واضح است که میزبان این پست، "فرهنگ نیوز" است!