تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلیپ» ثبت شده است

یواشکی ها

يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۱ ب.ظ

با اجازه ی کتبی(!) از محمدباقر خان مفیدی کیا، چندتا عکس از پشت صحنه ی "کلیپ ایستاده ایم 2" قرار می دم؛ به این امید که برای کلیپِ در حال تولد، دعا کنین...خیلی خیلی زیاد...
این پست، به مرور تکمیل میشه ان شاءالله.
(لطفاً از این عکس ها، هیچ جای دیگه استفاده نکنین... لطفاً)

:::::
:::::
سایر عکس ها...

ایستاده ایم... 2

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۵۲ ب.ظ

قول داده ایم همه مان که فعلاً لب باز نکنیم.

نه اینکه کسی را -خدای ناکرده-نامحرم می دانیم، نه

اما دوست نداریم قبل از اتفاقی، اطلاع رسانی اش کنیم.

فقط همین یک جمله و بس:

الحمدلله -گوش شیطان کر- " کلیپ ایستاده ایم 2 " امروز کلید خورد. فعلاً فقط همین.

خدا آخر عاقبتش را به خیر کند...

نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو...

پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ

خیلی سعی کردم کلاس کار را حفظ کنم و مثل بچّه ها

- که تا ذوق می کنند همه ی عالم و آدم خبردار می شوند-

فریادش نزنم، اما مگر می شود؟!

چیز کمی ست مگر؟! حتی اگر ساختگی هم باشد، می ارزد که نگنجم در پوستم!

در طول یک سال، تمام مشقّاتی که کشیدم و فحش هایی که خوردم برای "کلیپ ایستاده ایم" ، می ارزید به خبری که امشب شنیدم.

اتّفاق، ساده ست، یک جمله هم بیشتر نیست. ولی در تبیین و تشریح، عالمی ست براس خودش.

کسی که خودش و نظرش و حتی انتقادش برایم از جان عزیزتر است، و شاید همه ی این سختی ها را فقط به خاطر او تحمّل کرده ام،

به واسطه ای پیغام داده است که:

به بچه های "کلیپ ایستاده ایم" از طرف من، به طور ویژه خسته نباشید بگین!

و نمی دانید چه غوغایی ست در وجود من!

در وجود من؛ که در "ایستاده ایم" کوچکترینم!

کاش می شد بیشتر توضیح داد...کاش...

ضرب الاجل...

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۰ ق.ظ
شعر،
اگه شاعرش جناب محمّدباقر مفیدی کیای عزیز باشه،
و اگر با صدای شاعر هم شنیده بشه،
به نظرم عیدی خوبی میشه در این ایّام ولادت امامِ دوست داشتنی...

ایستاده مثل کوه...

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۰۰ ق.ظ

پارسال بود؛ تقریباً همین موقعا!

که  کلیپ "ایستاده ایم" متولّد شد؛

این پست، یه جورایی به مناسبت یک سالگیِ این کلیپه.

و همچنین به مناسبتِ گذشتِ حدود یک سال از بلاهایی (یا همون برکاتی) که به خاطرش سرم اومد!

- که هنوز هم ادامه داره گاهی-

خلاصه اگه دوست داشتین کلیپ رو با کیفیت عالی داشته باشین بسم الله

اگرم به همون کیفیت کم، قانعین بفرمایین اینجا.

ایستاده ایم

اینجا ایران است...

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

برف لحظه ای قطع نمی شود- شکر خدا-

قرارمان کنار برج آزادی ست؛ همان جا که در گرم ترین روزهای سال، پنج روز زیر تابش مستقیم آفتاب، کار کرده ایم.

قرار است شبکه شش سیما، از بچه های کلیپ "ایستاده ایم" گزارشی فاخر(!) تهیّه کند و در ایام دهه فجر، پخش.

چشمم که می افتد به گزارشگرها، نگران می شوم. همان گزارشگرهایی که دارند جلوی دوربین از "ایران" و "ایرانی" و "اقتدار" و "جانم فدای ایران" و "هیچ جای دنیا، ایران نمیشود" و از این جور لغات، حرف می زنند؛ و چنان این ادا در آوردنشان مصنوعی است که یقین می کنم نمی شود به فاخر بودن گزارش مطمئن بود.

:::

ضبط گزارش آغاز می شود و سؤال های معمول صدا و سیمایی هم آغاز. سؤالاتی که چنان هنرمندانه (!) طراحی شده اند که جواب هم در خودشان مستتر است!

ضبط، برای لحظاتی توسط فیلمبردار، متوقف می شود؛ ماشین زباله جمع کن شهرداری، طبق معمولِ هر روزه، وارد میدان شده و در نزدیکی گروه فیلمبرداری توقف کرده است. صدای ماشین، مزاحم گروه شده- گروهی که بعدتر فهمیدم مجوّز هم همراه نداشته اند-

توقّف فیلمبرداری همان و در یک لحظه، توقّف  ادا در آوردن های سه گزارشگر خلّاق هم همان! اینجای داستان است که ما شاهد یک رویداد جالب-امّا دردآور- هستیم:

یکی از گزارشگرها - انگار که حرفی توی گلویش گیر کرده باشد- رو به فیلمبردار می گوید: "ولشون کن بابا! اینجا پاریس که نیست همه چی دقیق و منظّم باشه! اینجا ایرانه! هر کی هر کار دلش می خواد..." و جمله اش را ناتمام می گذارد.

ضبط مجدد آغاز می شود و همان گزارشگر، با شور و حالی وصف نشدنی می پرسد: "شما برای کشور عزیزتون حاضرین چیکار کنین؟"

... و من هنوز دارم به این فکر می کنم که منظورش از "عزیز" چه بود دقیقاً ؟! ...

فقط لبخند می زنم...

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۲۰ ق.ظ

چند وقتی ست

جواب سلامم را نمی دهند؛ بعضی هاشان

تحویلم نمی گیرند؛ اکثرشان

تا نفس دارند پشت سرم حرف می زنند؛ چند نفرشان

من را به نشانه عبرت، به هم نشان می دهند؛ قریب به اتفاقشان

و بیشتر حال می کنند با من؛ معدوی شان

و من فقط لبخند می زنم...

چه "کلیپ" قدرتمندی است...

وقتی می تواند بعضی ها را این گونه به دروغ و غیبت و تهمت پیوند بزند...

همان هایی که وقتِ دادن صدقه  ، دل دل می کنند؛ تا مبادا صدقه گیرنده ی بیچاره، بی نماز باشد،

همان هایی که اگر بخواهند بر تله کابین توچال بنشینند، استخاره می کنند، از ترس اینکه خدای نکرده، مِلک شخصی کسی نباشد و آنان در دام حق الناس گرفتار شوند...

و در این میان، بقال محله مان - با آن ته لهجه ی اصفهانی- ذوق می کند از اینکه مرا در تلویزیون دیده، و می گوید اشک در چشمانش حلقه زده از شکوه...

+++

یاد کلام شیرین امام صادق-علیه السلام- می افتم به علقمه - از یارانش- که الحق طلاست:

همانا خشنودی مردم را نتوان به دست آورد و جلوی زبان هاشان را نتوان گرفت. چگونه در امان مانید از چیزی که پیامبران و فرستادگان و حجت های خداوند از آن در امان نماندند...

(میزان الحکمه)


...و من فعلاً فقط لبخند می زنم...


----------------------------------------------------------------------------

.:: اگه دوست داشتین این کلیپ رو ببینین- البتّه با کیفیت نه چندان مطلوب- یه سری به اینجا بزنین ::.

  ایستاده ایم... تا آخرین نفس 

ایستاده ایم