همین قدر می فهمم از عاشورا...
در گشت و گذارهای امروزم -مثل هر روز-
خواستم بر خلاف معمول - که وقتتان را تلف می کنم- مهمانتان کنم به دل نوشته ای از "عشق علیه السلام"
دل نوشته ای با نام همین پست،
دل نوشته ای که حرف دلم شده سالها...
در گشت و گذارهای امروزم -مثل هر روز-
خواستم بر خلاف معمول - که وقتتان را تلف می کنم- مهمانتان کنم به دل نوشته ای از "عشق علیه السلام"
دل نوشته ای با نام همین پست،
دل نوشته ای که حرف دلم شده سالها...
یاقوت غم تو را، ز دلها، چندی،
خواهند برون کنند با ترفندی
دندان ننهم به سیب سرخ یلدا
تا پا ننهد به روی لب، لبخندی...
::::
::::
البتّه بماند که تعداد کمی(!!!) از دور و بری های مان، برای جشن شب یلداشان، سنگ تمام گذاشتند...
و بماند که خلیفه ی کلّ ارامنه ی آذربایجان، اعلام کرده :
مراسم جشن سال نوی میلادی، به علّت مصادف بودن با ایّام سوگواری پیامبر بزرگ اسلام، برگزار نخواهد شد...
این گونه که به نظر می رسد، علماء و ادبای زبان شیرین پارسی، در تعریف دو واژه ی پر استعمال "سخنران" و "ریاست قوه" - اعم از مقنّنه، مجریه و ایضاً قضائیه -تعاریفی متفاوت و بعضاً دور از هم، ایراد فرموده اند.
از آنجایی که ما دستمان به ردای هیچ کدام از دو گروه فوق نمی رسد، از نزدیکان، دوستان و آشنایان این حضرات، - علی الخصوص گروه دوم- تقاضای عاجزانه داریم ذیل تفاوت های ماهوی این دو، نکاتی به سمعشان برسانند ... و جامعه ای را از نگرانی برهانند.
با تشکر
نامحرمان تمامی بحث های سیاسی و اجتماعی این روزها
امشب، "معمای مطربان پریشان" اجرای چهارم خودش رو هم پشت سر گذاشت.
تئاتری از گروه هنری سایه، به کارگردانی کوروش زارعی؛ به مناسبت ایام اربعین.
فعلاً از ماجراهای این تئاتر، بسنده می کنم به پوسترش؛ به امید اینکه اگه دوست داشتین، قدم به چشم ما بذارین و تشریف بیارین. اجراها تا دوازدهم دی ماه ادامه داره.
شاید یه موقعی از حواشی کار حرف بزنم...
نگاهت خیلی حرف ها دارد این روزها...
شاید پیش تر هم داشت و ما بی تفاوت رد می شدیم از کنارش
نه اینکه خود را غلامت بدانم ولی آرزو که عیب نیست بر جوانان ... هست؟!
:::
عاشق، ز ترنّم سلام ت، مُرده...
ابلیس، به خنجر کلام ت، مرده...
لب تر کن عزیز! تا فدایت گردم،
تنها شده ای؟! ... مگر غلام ت مرده...؟!
خدا شاهده
نه قصد توهین دارم - به جان خودم-
نه قصد تخریب،
و نه قصد مناقشه - چرا که اساساً در مثَل، مناقشه راهی نداره-
...
نمی دونم چرا این چند وقته ی اخیر - که از قضا مصادف شده با " پس از ژنو" - مدام یاد جناب فامیل دور می افتم!!!
نمی دونم... شاید شما بتونین کمکم کنین که بفهمم چرا !
می ترسم
از اینکه روزی یا شبی،
در سرمای استخوان سوز احتمالی کوچه پس کوچه های شهر،
دلگرم شوم
به دودِ گرمی که از اگزوز یک ماشین مدل بالا بیرون می آید...
از این دلگرمی خوار کننده،
با تمام وجود می ترسم...
بعد از پست مهم و مردافکن تازه (واقعاً چرا...؟!) ، و شاید به تأثیر از اون ( بذارین دل ما هم خوش باشه) سخنگوی محترم یکی از قوا، اعلام کرده که :
[در برخورد با فتنه 88 ] اگر اقدامات جدی انجام می دادیم، اینگونه اظهار نظر نمی کردند و
شاید همه ی ما کوتاهی کرده ایم!
داشتم فکر می کردم چه شانسی آوردیم،
اگر "جناب برادر یکی از سران فتنه" دهان باز نمی کرد و نمی گفت:
"ما از طلبمون در سال 88 گذشتیم" ،
شاید ما هنوز داشتیم به برخورد قاطع و کوبنده مون با سران فتنه 88 می نازیدیم.
راست گفتن که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...
... و اینجا زمین است،
همان سیّاره خاکی؛ که بیشترش را آب گرفته!
سوّمین سیّاره نسبت به خورشید...
همان جایی که یا باید سپیدی لای موهات رخنه کرده باشد،
یا برگِ اول شناسنامه ات نشان دهد بالای چهلی!
و یا - بر فرض محال- نام خانوادگی ات نشان گر چیز خاصی باشد،
و اِلا نه کسی به حرفهات گوش می کند، نه کسی برایت تره خرد.
پس بدیهی است یا مطلقاً نگاهت نمی کنند...
یا به ترحّم نگاهت می کنند...
و یا سراغ بزرگترت را می گیرند...
که هر کدام باشد، دیوانه ات می کند
و تو حالا داری روی این زمین زندگی می کنی، باید در این زمین رشد کنی،
و از همه مهم تر:
باید کارهای بزرگ انجام دهی...
پس تو را به جان هرکه دوستش داری، بیا و به این زودی ها، کم نیاور... لطفاً
:::