چند وقتی ست
جواب سلامم را نمی دهند؛ بعضی هاشان
تحویلم نمی گیرند؛ اکثرشان
تا نفس دارند پشت سرم حرف می زنند؛ چند نفرشان
من را به نشانه عبرت، به هم نشان می دهند؛ قریب به اتفاقشان
و بیشتر حال می کنند با من؛ معدوی شان
و من فقط لبخند می زنم...
چه "کلیپ" قدرتمندی است...
وقتی می تواند بعضی ها را این گونه به دروغ و غیبت و تهمت پیوند بزند...
همان هایی که وقتِ دادن صدقه ، دل دل می کنند؛ تا مبادا صدقه گیرنده ی بیچاره، بی نماز باشد،
همان هایی که اگر بخواهند بر تله کابین توچال بنشینند، استخاره می کنند، از ترس اینکه خدای نکرده، مِلک شخصی کسی نباشد و آنان در دام حق الناس گرفتار شوند...
و در این میان، بقال محله مان - با آن ته لهجه ی اصفهانی- ذوق می کند از اینکه مرا در تلویزیون دیده، و می گوید اشک در چشمانش حلقه زده از شکوه...
+++
یاد کلام شیرین امام صادق-علیه السلام- می افتم به علقمه - از یارانش- که الحق طلاست:
همانا خشنودی مردم را نتوان به دست آورد و جلوی زبان هاشان را نتوان گرفت. چگونه در امان مانید از چیزی که پیامبران و فرستادگان و حجت های خداوند از آن در امان نماندند...
(میزان الحکمه)
...و من فعلاً فقط لبخند می زنم...
----------------------------------------------------------------------------
.:: اگه دوست داشتین این کلیپ رو ببینین- البتّه با کیفیت نه چندان مطلوب- یه سری به اینجا بزنین ::.
ایستاده ایم... تا آخرین نفس
