تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

ای ساربان، آهسته ران... کآرام جانم می رود...

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ق.ظ

در لحظات خاص و حساس، می ترسم از خودم مایه بگذارم...

می ترسم نتوانم حق ماجرا را ادا کنم...

برای همین، حالا هم،

دست به دامن محمدباقر مفیدی کیای عزیز شده ام برای روضه خوانی...

روضه ای، سروده ی خودش... با صدای خودش...

نظرات  (۶)

  • علیرضا کریمی
  • سلام
    خوبی خوبم    (خوبید.خوبیم)
    به یاد می آری منو    (می آورید)
    امسال هم تموم شد و نیومدی  (نیامدید)
    باشه باسه سال بعد...


    هنوزم منتظرم...

    پاسخ:
    ُسلام
    لطف داری.
    ببخشید که این قدر کم لطفم... بعضی وقت ها شرایط، آدم رو مجبور به کارهایی می کنه که شاید دوستشون نداشته باشیم، اما عقلمون فریاد می زنه که"درسته"
    سلام
    شنیدیم. استفاده کردیم و لذت هم بردیم.
    ممنون از شما و آقای مفیدی کیا.
    پاسخ:
    سلام
    سلامت باشین.
    سالی که بهارش قدم فاطمه باشد
    صدهابرکت ازکرم فاطمه باشد
    امیدکه یک مژده زصدهاخبرخوش
    پیغام فرج درحرم فاطمه باشد
    بهارفاطمی برشما مبارک
    سالی سرشارازیادخداوسالی پربرکت برایتان آرزومندم
    پاسخ:
    سلام
    سال نوی شما هم مبارک!
    هم چنین.
    لبریز شوق بود، که در گوش محسنش
    یک روز علی(ع) اقامه بخواند، ولی نشد…

    سلام...
    تسلیت ...
    عالی بود ...ممنون ...
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم.
    همچنین.
    ممنونیم از جناب مفیدی کیا.
    سلام
    ********
    درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر...
    شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

     

    ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
    امنیت نیست ، از این کوچه سریع تر بگذر

     

    دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :
    دوش می آمد و رخساره … نگویم بهتر!

     

    من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم
    نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر

     

    چه شده ؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:
    دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...

     

    کاظم بهمنی
    پاسخ:
    سلام
    ممنونم.

    ﺍﻭﻝ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ‏« ﻟَﻦ ‏» ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

    ﺁﺧﺮﺵ ﻫﻢ ‏« ﺍﺑَﺪﺍً ‏» ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﻧﺎﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺍﺳﺖ

    ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﺲ ﺷﺪ ، ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻧﻢ ﻫﻢ ﻟﻮ ﺭﻓﺖ

    ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻗَﺪِﻏﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ!

     

    ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ

    ﻋﺸﻖ ، ﺑﺪ ﻧﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﺗﺎ ﺩﻡ ﺧﯿﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ

    ﺩﻝ ﻣﺎ ﺍﻫﻞ ‏« ﻗَﺮَﻥ ‏» ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ!

     

    ﺍﺯ ﻟﺐ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﺮﻡ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻧﺪ

    ﺗﺸﻨﮕﯽ ﻃﺎﻟﻊ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ!

     

    ﻣﺮﻍ ﺑﺎﻍ ﻣﻠﮑﻮﺗﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﯿﻒ ﺷﺪﻡ

    ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﻞ ﭼﻤﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺮﺣﻤﺖ "ﻓﺎﻃﻤﻪ" ﮔﺸﺘﻢ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ

    ﻋﻠﺘﺶ ﺳﯿﻨﻪ ﺯﺩﻥ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻣﺪ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭﯾﺪ ...

    ... ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺍﺳﺖ

    ﻧﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﻦ ﺩﻫﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ

     

    "ﻓﺎﻃﻤﻪ" ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ

    ﻋﻠﺘﺶ ﮐﺎﺭ "ﺣﺴﻦ" ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ...


    "شعر از استاد لطیفیان"

    پاسخ:
    سلام
    خیلی مخلصیم.
    ممنون از این انتخاب خوب.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی