ای ساربان، آهسته ران... کآرام جانم می رود...
در لحظات خاص و حساس، می ترسم از خودم مایه بگذارم...
می ترسم نتوانم حق ماجرا را ادا کنم...
برای همین، حالا هم،
دست به دامن محمدباقر مفیدی کیای عزیز شده ام برای روضه خوانی...
روضه ای، سروده ی خودش... با صدای خودش...
خوبی خوبم (خوبید.خوبیم)
به یاد می آری منو (می آورید)
امسال هم تموم شد و نیومدی (نیامدید)
باشه باسه سال بعد...
هنوزم منتظرم...