تلاشی برای هیچ!
نمی دانم؛
هنوز هم نمی دانم؛
از آن "نمی دانم" های اولین پست وبلاگ...
و هنوز هم دو دلم...
آن قدر که بعد از گذشت نزدیک دوماه از بلاگی شدنم، هنوز نتوانسته ام خودم را راضی کنم،
و خبرش را فریاد بزنم توی گوش هر دوست و آشنا...
به یکی دونفر گفته ام فقط؛
برای خالی نبودن عریضه شاید؛
حس می کنم باید آن قدر ارزش داشته باشد هر پُست،
که گمان نکنم وقت کسی را تلف کرده ام؛
بیشتر وقت ها یقین می کنم هر کلمه ای خارج می شود از دهانم؛
یا هر نگاهی می کنم به هر چیزی؛
یا هر حرکتی می کنم با دست یا پا یا سرم؛
فقط برای این است که ثابت کنم من هم هستم!
... و چه تلاش سخیفی...
تلاش برای اثبات "هیچ"
...
از این می ترسم که این بلاگ هم تریبونی شود برای همین تلاش سخیف...
... نمی دانم... از آن "نمی دانم" های اولین پست وبلاگ...
هنوز هم دو دلم...