تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمیه» ثبت شده است

ای ساربان، آهسته ران... کآرام جانم می رود...

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ق.ظ

در لحظات خاص و حساس، می ترسم از خودم مایه بگذارم...

می ترسم نتوانم حق ماجرا را ادا کنم...

برای همین، حالا هم،

دست به دامن محمدباقر مفیدی کیای عزیز شده ام برای روضه خوانی...

روضه ای، سروده ی خودش... با صدای خودش...

کم کم باور می کنم...

يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۵۸ ق.ظ

هر چند دیر... اما کم کم دارد باورم می شود که خداوند روزی اش را "مِن حیثُ لا یَحتسِب" می دهد به خلق الله.

و گرنه تا چند ماه پیش، فکرش را هم نمی کردم که فاطمیه ی امسالم این طور رقم بخورد.

تئاتر در مدرسه، چیز جدیدی برایم نبوده و نیست، اما اینکه این یکی چطور در کاسه ام جاخوش کرد را نمی دانم...

به یقین خیری بوده در آن. مخصوصاً که عواملش - غیر از من و یکی دونفر دیگر- همگی دانش آموزند...

و این "دانش آموزند" ابداً به این معنا نیست که سنگ تمام نگذاشته اند همگی، یا کارِ ضعیفی از آب درآمده است ... ابداً.

خودم که واقعاً لذت برده ام تا به حال.

خلاصه اینکه اگر قدم رنجه کردید و به تماشا آمدید، منّت گذاشته اید سر ما.

پوستر نمایش، گویای همه ی اطلاعات مورد نیاز هست...

:::::

پوستر نمایش حالا همه را باور می کنم

:::::

زن همسایه...

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۱۹ ق.ظ

... امروز صبح، دستم خراش برداشته است...

حوالی ظهر، زمین خورده ام...

و حالا غروب، گرد و خاک کوچه؛ سوار بر باد، چشمم را ملتهب کرده...

انگار بلاها، مضاعف شده اند از امروز...

از مادرم شنیدم دیشب، زن همسایه را شبانه دفن کرده اند...

همان زنی که مدام دعایمان می کرد...