تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

فقط لبخند می زنم...

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۲۰ ق.ظ

چند وقتی ست

جواب سلامم را نمی دهند؛ بعضی هاشان

تحویلم نمی گیرند؛ اکثرشان

تا نفس دارند پشت سرم حرف می زنند؛ چند نفرشان

من را به نشانه عبرت، به هم نشان می دهند؛ قریب به اتفاقشان

و بیشتر حال می کنند با من؛ معدوی شان

و من فقط لبخند می زنم...

چه "کلیپ" قدرتمندی است...

وقتی می تواند بعضی ها را این گونه به دروغ و غیبت و تهمت پیوند بزند...

همان هایی که وقتِ دادن صدقه  ، دل دل می کنند؛ تا مبادا صدقه گیرنده ی بیچاره، بی نماز باشد،

همان هایی که اگر بخواهند بر تله کابین توچال بنشینند، استخاره می کنند، از ترس اینکه خدای نکرده، مِلک شخصی کسی نباشد و آنان در دام حق الناس گرفتار شوند...

و در این میان، بقال محله مان - با آن ته لهجه ی اصفهانی- ذوق می کند از اینکه مرا در تلویزیون دیده، و می گوید اشک در چشمانش حلقه زده از شکوه...

+++

یاد کلام شیرین امام صادق-علیه السلام- می افتم به علقمه - از یارانش- که الحق طلاست:

همانا خشنودی مردم را نتوان به دست آورد و جلوی زبان هاشان را نتوان گرفت. چگونه در امان مانید از چیزی که پیامبران و فرستادگان و حجت های خداوند از آن در امان نماندند...

(میزان الحکمه)


...و من فعلاً فقط لبخند می زنم...


----------------------------------------------------------------------------

.:: اگه دوست داشتین این کلیپ رو ببینین- البتّه با کیفیت نه چندان مطلوب- یه سری به اینجا بزنین ::.

  ایستاده ایم... تا آخرین نفس 

ایستاده ایم


نظرات  (۵)

  • رهگذری آشنا
  • همین خیلی ها ...
    وقتی باهاشون حرف زدم ...
    .
    .
    حرفی نداشتند ...!
    .
    .
    .
    پس :
    صورت مسئله را پاک کردند ...
    (امیدوارم منظورم رو گرفته باشین ...!)
    پاسخ:
    سلام
    داداش ما زندگی داریم!
    اینجوری ما رو به کشتن میدیا!

    بسپارید به خدا ...داشته ها و نداشته هایتان را ...

    آن گاه می بینید که ....

    ثروتمندترین می شوید ....

    در دنیا و آخرت ...

    پاسخ:
    سلام
    در این شک ندارم... هرچند شاید گاهی ناخواسته در عمل، چیز دیگه ای بشه...

    رابعاً  رو قبول دارم

    محاسن بسیار زیادی داره اون محیط

    حتی ادامه ارتباط با اون محیط رو هم بد نمیدونم که در صورت امکان، لازم میدونم؛ چون مشابه سالمش وجود نداره

    ناراحتی من از این بود که هم مرام اونها باشی!

    در خامساً، منظورت رو از "اینطوری" نمیفهمم.

    یعنی اینکه نکنه یه روزی تحمل عقیده مخالف رو نداشته باشی؟! و باهاش برخورد بد کنی؟!

     

    با این وضع اقتصاد، ما نمیتونیم فیلم "هیس! دخترها فریاد نمیزنند!" بسازیم!

    مجبوریم همون فیلم "هیس! پسرها هوار نمی کشن!" رو بسازیم!

     

    اذانه!!

    پاسخ:
    ُسلام
    در مورد "این طوری" توی پست توضیح کامل دادم.
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    ***** **** *********

    **** **** *****

    چه پسر خوبیه...!!

    چقدر مؤدبه!

    چه خوش برخورد و خوش صحبته...!!

    خیلی با استعداده!!!

    خیلی بیسته!

    خیلی دوست دارم باهاش رفیق بشم...!!

    خدایا...

    میشه...؟؟!!

    اما...       اما حیف...          نه...       

     *** *** ******              *** *** *** ** ****** ** *** *********

    مدت ها فکر و خیال ما شده بود این حرفها...(خیلی غلیظ! درحد فیلم هندی...)

    تا اینکه یه روز دیدم مشفق(رفیق شفیقم) رفت پیشش. سلام علیک گرمی کرد و...

    از مشفق  پرسیدم:

    -"باهاش رفیقی؟!"

    -"آره بابا ...!"

    -"کدوم وریه؟!"

    -"از خودمونه!" و مفصلا توضیح داد...

    آقا مارو میگی!!!!!!

    تپش قلبم رفت روی...(خیلی زیاد)

    نمیدونی چقدر خوشحال شدم...!(همون در حد فیلم هندی...)

    تو دلم گفتم:

    "خدایا شکرت...       خدایا شکرت که تو این محیط، سالم مونده!"

    -"میتونی منو باهاش لینک کنی؟!!"

    -"چی کار کنم؟!  لینک؟! یعنی چی؟!"

    -"یعنی ما رو به هم معرفی کنی که آشنا شیم..."

    -"آره..."

                                      ...از اینجا به بعد داستان باید سانسور بشه!

     

     

     

     

    فقط الان یه غصه دارم و اون اینکه چرا جواب سلام و تحویل گرفتن افراد اون محیط، انقدر براش مهمه!

    پاسخ:
    سلام
    اولاً که : جانا سخن از زبان ما می گویی...
    ثانیاً که : من کشته ی این مرام و همّت مضاعفت در گذاشتن این کامنت هستم
    ثالثاً که : آقا شما بزن تو کار فیلمنامه ... هندی هم نه؛ ایرانی ایرانی.  اسمش رو هم بذار: "هیس!..."
    رابعاً که: دور از انصافه اگه نگم که من خیلی چیزهای اساسی در اون محیط کذایی یاد گرفتم
    و خامساً که : برخورد آدم ها زمانی برام مهم میشه که بترسم از اینکه نکنه یه روزی خودم هم این طوری بشم...فقط همین. و گرنه به اون کلام امام صادق کاملاً ایمان دارم
    حاجی بی خیال خونتو کثیف نکن ........ ما که با «ساملیک» گفتن رفتیم پیششون گفتن استغفرالله..... کفر نگو پسر جوون....!
    از اونطرف هر چی خواستن پشت ما گفتن.... ای بابا غمت نباشه...
    راستی بابا دست ما رو هم بگیر یه سر ببر اون بالای برج... بابا ما هم صدامون خوبه هااااااا
    میتونییم ها هاها ها ها کنیم!!!!![نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
    پاسخ:
    سلام
    ممنون از هم دردیت!
    ناراحتی من از اینه که نکنه یه روزی من هم این جوری بشم
    درباره رفتن روی برج هم باید عرض کنم که ما درس پس دادیم خدمت شما. شما قطعاً قشنگ تر از بنده، هاهاهاها می کنی!!!
    البته اون صدای زیبای آخر، صدای حسین حقیقی عزیزه. و الا من رو چه به این کارها!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی