تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

... که شرط داغ ندیدن، جگر نداشتن است!

يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۶ ق.ظ

هزار جهد بکردم که دندان قروچه ام را هویدا نکنم، و صدایش را در نیاورم که "دلم پُر است از این تحقیرهای اخیر"، امّا

نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم...

بنا بود - به دلایلی- پای این گونه حرف ها به "تازه" باز نشود، و مدّت ها هم استوار ماندم بر این اصل، امّا بسوزد پدر کم طاقتی...

وقتی می شنوی بالاترین مقام اجرایی کشورت - که خدا می داند لحظه لحظه آرزو دارم سربلند باشد چون پرچم کشورم را به دوش می کشد- ساده لوحانه،  سودای بازی دو سر بُرد در سر دارد، و بعد می بینی در ازای از دست دادن خیلی چیزها، حتّی کوچکترین امتیازی به دست نیاورده است، آتش می گیری انگار.

وقتی می بینی مسئولین تراز اول کشورت- کشور عزیزت- که بعضاً گرین کارت و اقامت امریکا را در گاوصندوق دلشان نگهداری می کنند، بعد از مذاکره با سران مهجور امریکا و و اروپا، گویی رقص کنان در ابرها قدم می زنند، گُر می گیری یک آن. و بیشتر می سوزی وقتی آن سران مهجور، در جمع خبرنگاران اعلام می کنند که " ایران باید اعتماد ما را جلب کند"، و چنان حرف می زنند که انگار ما بوده ایم التماسشان کرده ایم که شما را به خدا-که نمی پرستید- ما را تحویل بگیرید!!!

وقتی می بینی رئیس جمهور کشورت، در جمع خبرنگاران و اعضای شورای روابط خارجی امریکا ؛ مانند دانش آموز مؤدّبی شده که باید درسش را جواب دهد و مراقب باشد کوچکترین نکته را هم از قلم نیندازد، و اصلاً حواسش نیست که نکند در سؤالاتشان نکته ای نهفته باشد، مگر می شود دلت نسوزد؟!

و ده ها حرف دیگر؛ که با خودت می گویی نگفتنش بهتر است.



و حالا باید سعی کنی فراموشت شود که تا چند وقت پیش، دارنده ی همین مقام در کشورت-کشورعزیزت-، نامش لرزه بر اندام همه ی کارشناسان و خبرگزاری های جهان می انداخت؛ همان که خیلی خودی هایمان(!) محکومش کردند به بردن آبروی ایران در سطح جهانی...



---------------------------------------------------------------------
با همه این حرف ها، خدا می داند که من آینده را روشن می بینم؛ بسیار روشن.
 و از آنجایی که این روزها، بازار نقلِ قول ها و تفسیر کلام بزرگان-البته به سودِ گوینده-گرمِ گرم است، من چرا هم راستا نباشم با این جنبش عظیم، و چرا خودم را آرام نکنم با این سخن که:


فرزندان انقلابی ام!
می دانم بر شما سخت می گذرد، ولی مگر بر این خادمتان سخت نمی گذرد؟!
خشم و غرور انقلابی تان را در سینه ها نگاه دارید و با خشم بر دشمنانتان بنگرید...
امام خمینی-پس از قطعنامه 598


نظرات  (۲)

سلام
از نسل گل و نجابت و نور تویی
محمود زمان به وادی طور تویی
سوگند به آیه آیه دفتر عشق
مظلوم ترین رئیس جمهور تویی
پاسخ:
سلام
خیلی مخلصیم
خوش اومدین آقا! قدم رنجه کردین.
سلام
با شما هم عقیده ام
اما فقط دعا میکنم که اوضاع رو به راه بشه
کار دیگه ای ازم برنمیاد
و حتی بهش فکر نمیکنم که چه کاری از دستم برمیاد
چون من باید فعلا فکر نان کنم، چون خربزه آب است...
پاسخ:
سلام
خیلی ها از تحلیل این مسائل پول در میارن. شما چرا بیکار نشستی؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی