تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

آرزو

سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ق.ظ

نگاهت خیلی حرف ها دارد این روزها...

شاید پیش تر هم داشت و ما بی تفاوت رد می شدیم از کنارش

نه اینکه خود را غلامت بدانم ولی آرزو که عیب نیست بر جوانان ... هست؟!

:::

عاشق، ز ترنّم سلام ت، مُرده...

ابلیس، به خنجر کلام ت، مرده...

لب تر کن عزیز! تا فدایت گردم،

تنها شده ای؟! ... مگر غلام ت مرده...؟!

  • ۹۲/۰۹/۱۹
  • زین العابدین تقی پور

شعر

رباعی

وبلاگ تازه

عاشق

نظرات  (۳)

بسیار زیبا بود ...

 

پاسخ:
سلام
مخلصیم
  • معلومه دیگه
  • ما منتظر معمای مطربان پریشانیم!
    پاسخ:
    سلام
    ما نیز...
  • معلومه دیگه
  • ای آخرین ستاره به فردا! تو مانده ای
    خورشید ناپدید شد، اما تو مانده ای
    مردند غازیان یمین و یسارمان
    سردار خسته شب هیجا! تو مانده ای
    ما مانده ایم و معرکه، ما مانده ایم وتیغ
    الا همین بهانه که: آقا! تو مانده ای...
    پاسخ:
    سلام

    ... ما گم نمی‌شویم که سکان به دست توست

    ای ناخدای ورطۀ دریا! تو مانده‌ای...

    ممنونم از این شعر ِ به جا!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی