تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

کلیشه

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ق.ظ

توی خیابان قدم می زنی...

چند ساعت پیش، از دفتر "خانه ی فیلم داستانی"، زنگ زده اند به گوشی ات، و تو به حرمت کلاس، جواب نداده ای.

و حالا که ساعت از 9 شب گذشته،  قاعدتاً کسی آنجا نیست که تو تماس بگیری و مؤدّبانه سؤال کنی: "با من کاری داشتین؟!"  یا  "چه کسی با من کار داشت؟!"

لابد قرار است مشارکتی داشته باشی در ساخته ی جدیدشان.

توی خیابان قدم می زنی، تا برسی به خانه ات.

شاید هم نمی خواهی برسی به خانه ات...

داری به این فکر می کنی که هر سال، این ایّام ، یک مشهد برای خودت دست و پا کرده بودی...

و امسال، به خاطر همه ی اتّفاقات جالب زندگی ات، محروم شدی از آن.

...

... تماسِ حسین را نمی شود جواب نداد، هر قدر هم که خسته باشی.

می گوید بچّه های دفتر، دنبالت می گردند.

 می گوید بچّه های دفتر، دارند دسته جمعی می روند مشهد. زنگ زده اند  بپرسند که همراهشان می روی یا نه!

:::

"کریم" را شاید همیشه به دست و دلبازی اش نشود شناخت، ولی از شکل مهمانی اش چرا.

بعضی وقت ها، آن قدر ساده مهمانت می کند- بی حتّی گره و تعلیقی- که اگر بخواهی داستانش را بنویسی، از ترس کلیشه ای شدن منصرف می شوی.

و بعضی وقت ها، آن قدر ساده مهمانت می کند که گمان می کنی خودت این مهمانی را برای خودت دست و پا کرده ای...

نظرات  (۴)

مهمان شده ام بارها ...بی تعلیق ....

از روی لطف فقط ....از روی لطف ....

شکر برای مهربانی گرمشان ....

نوشتان باد ....آغوش آسمان ...

پاسخ:
سلام
مخلصم
ان شاءالله با هم...بی گره و تعلیق.
صحنه را دیدم...(منظور همون گزارش شبکه خبر از کلیپ ایستاده ایم است)
از دیدنت همه جام شاد شد.
اینو دیگه سانسورش نکن؛ اگه اینجوری باشه کلا خودمم باید سانسور کنی!

پاسخ:
سلام
مخلصم. شما بزرگواری!
هرچند که خودم ابداً مایل به همچین کاری نبودم و با نتیجه ی کار هم حال نکردم ابداً.
سلام رفیق
دوران سختی داشتم
داره کم کم به پایان میرسه
خواستم احوال پرسی و دیداری مجازی باهات داشته باشم، که این پست رو دیدم.
غافل بودم از امام رضا!
یاد سفرهای شیرین مشهد دوران مدرسه افتادم
معمولا همین ایام بود

***
خیلی دوست دارم تو این هوای سرد،نصف شب، تسبیح به دست،
 تو کوچه های خلوت و تاریک و ساکت مشهد قدم بزنم،برسم به خیابون خسروی؛
از دور، روشنی ورودی باب الجواد رو ببینم
وقتی رسیدم جلوی باب الجواد، چشمم بیفته به گنبد، وایسم، دست به سینه، بدون جوهر صدا بگم:
                       "السلام علیک یا امام الرئوف، یا علی بن موسی الرضا..."
بعد، گنبد آقا تو بخار نفسم گم بشه و اشک سردم -مثل فیلم های سیروس مقدم- تصویر رو بلرزونه...

***
شنیدم از پدرم که منبری معروف مشهد، شیخ محمد واله، می فرمود: بعد از خدا رئوف تر و مهربان تر از امام رضا نداریم!

و من  دخله کان آمنا...

هر وقت میرم حرم، این دو بیت جافظ رو زمزمه میکنم:
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا! کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد...

***
در آخر...
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسان...

بگو که منم میخوام بیام

پاسخ:
سلام
الحق که بیستی!
خیلی خوش اومدی-بعد از مدتی مدید-
عجب نوشته با احساسی! دمت گرم!
ممنون

هرگز نروی ز یاد این خاطر ِ مست...

  • معلومه دیگه
  • می‌گریم آنقدر که کمی وا شود دلم


    در بین زائران شما جا شود دلم 


    بر بال کفتری دل خود را نوشته‌ام


    باید کدام صحن تو انشا شود دلم؟


    *******************************************************************


    نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن


    با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن


    ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر


    ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن


    ********************************************************************


    حالا که نیامدم دمت را بفرست


    من نیستم آن جا کرمت را بفرست


    گفتم که مریضم و دوا می خواهم


    پس گرد و غبار حرمت را بفرست


    ********************************************************************


    دوباره دل زکمند گناه می گیرم


    در آسمان خراسان پناه می گیرم


    نگاه لطف شما بر همه نمایان است


    که سهم خود را از این نگاه می گیرم


    **********************************************************************


    انعکاس شور و امید شعف باب الجواد


    زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد


    این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست


    یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد


    ********************************************************************


    دلم جز به مهر تو سامان ندارد


    دمی زندگی بی تو امکان ندارد


    نباشد فقیر آن که بی مال و پول است


    فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد


    ********************************************************************


    ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم


    راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم


    اندر دو جهان ، عزت و اقبال و نجات


    از فیض ولایت رضا می طلبیم


    ********************************************************************


    بر در دوست به امید پناه آمده ایم


    همره خیل غم و حسرت و آه آمده ایم


    چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان


    لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم


    ************************************************************************

    و ...

    پاسخ:
    سلام
    اگه باز هم شعری هست در خدمتیم!
    (ممنون که وقت می گذارین)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی