تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاسی» ثبت شده است

آدم برفی...

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ

آرام تر لطفاً...

از این هم آرام تر...

اصلاً مَهموس بخوانید همه ی این ها را...

بی صدا حرف بزنید شما را به خدا...

نکند صدایمان بیدار کند از خوابِ گرانش، عمو عزّت خان را - زبانم لال-

مدّت هاست خواب راحتی نداشته طفلک!

اگر بیدار شود داستانی می شود آن سرش ناپیدا...

یادتان نیست چهارماه پیش، به چه روزی افتاده بود ؟!

آن هم بر سرِ چیزی که هنوز واقعیّتش معلوم نیست... بر سرِ احتمالاتِ "سرزمین کهن"!

حالا اگر بیدار شود و بفهمد با اسم و رسم و سربرگِ او، مسیر "سمت خدا " را عوض کرده اند می دانید چقدر دلگیر می شود؟!

آن هم به بهانه ی نقد منصفانه و دل سوزانه از سازمان متبوعه اش!

بیچاره تا آخر عمر شریفش - که دراز باد!- خودش را نخواهد بخشید و مجبور است دم به دقیقه، به خدای بزرگ پناه ببرد!

خب این انصاف است که بیدارش کنیم با صدایمان؟!... ابداً !

پس لطف کنید و بیایید همگی با هم، این رباعی زیبای" بیژن ارژن" را به سبکِ شیرین لالایی برای عموعزت الله خان ضرغامی هم سُرایی کنیم؛ به پاس زحمات بی شائبه اش در این سال ها:

قطره قطره، شد آب، آدم برفی

شد آب در آفتاب، آدم برفی

آب از سر او گذشت اما هرگز

بیدار نشد ز خواب، آدم برفی...

گفتم این شرط آدمیّت نیست...

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

این ایّام - که مصادف است با ایّام الله انصراف از دریافت یارانه(!) - تلویزیون، عرق شرم را اساسی بر پیشانی ما نشانده است.

از خجالت آب شدیم و شرمنده!

وقتی فوتبالیست های تکنیکی و محبوب کشورمان - که بعضاً میلیاردی دستمزد می گیرند-

وقتی بازیگران حرفه ای و تأثیر گذارمان - که گه گاه به صد میلیون، پول نمی گویند-

وقتی مدیران دلسوز و درد کشیده - که در طول عمر شریفشان تقریباً یک بار هم به دنبال خانه نگشته اند-

عزّتمندانه، از دریافت یارانه انصراف می دهند، جا دارد انسان از خجالت بمیرد!

یاد مرحوم سعدی می افتم که او هم -طفلک- از یک چیزی خجالت کشیده و ایراد فرموده بود:

گفتم این شرط آدمیّت نیست...

و ,واقعاً هم شرط آدمیّت نیست...که چنین مردمانی، انصراف دهند و ما...

::::

نسیم... خنده...طوفان!

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ق.ظ

می خندیم... سالهاست که می خندیم...

به همه چیز...

به  ترسیدن آدم ها...

به اضطراب مردم...

به زمین خوردن بچه ها...

به فریب خوردن بنی بشر...

دم شبکه ی نسیم گرم، که خیالمان را راحت کرده.

این روزها دیگر معلوم است که اگر بخواهی به مردم و مشکلاتشان بخندی، باید کدام شبکه را نگاه کنی...

برایت افکت خنده هم می گذارند تا خدای نکرده از افتادن کودکی از دوچرخه، ناراحت نشوی،

یا از ترسیدن مردی، نگران،

یا از فریب خوردن کسی، دلخور.

آن قدر به مردم می خندیم که دیگر برایمان مهم نباشد عزّت و افتخارشان.

دیگر برایمان مهم نباشد که با تدبیرمان، تحقیرشان کنیم و با ژست اعتمادسازی، رفع اعتبارشان.

... و حواسمان نیست که گاهی وقت ها، نسیم، طوفانی می شود برای خودش...

و ما هنوز می خندیم...

شاه کلید!

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ق.ظ

این روزها...

سالها تلاشِ هسته ای، با اشاره ای پلمپ می شود ...

دیوار مستحکم مقابله با دشمنانِ قسم خورده، با قهقهه ای ترک برمی دارد ...

مردم، با سبدی تحقیر می شوند ...

اساتید حوزه و دانشگاه، با نطقی آتشین، بی سواد ...

منتقدین ، با چند کلمه ای، به مزدوری متّهم ...

دانشگاهیان، با چشمکی، قلع و قمع  ...

و آغوش دولت عزیزمان، برای توهین های مکرّر غربی ها، گشوده ...

... خدا کند همین جا، پایان این داستان باشد...

اگرنه...

شب به شب، قوچی از این دهکده کم خواهد شد؛

ماده گرگی، دل اگر از سگ چوپان ببرد...


----------------------------------

پاورقی: امیدوارم در این دهکده، مناقشه ای در مثَل نباشد...

توقّعات بی جا !!!

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۰۵ ق.ظ
بیخود نیست از قدیم می گفتند: به مُرده که رو بدهی، پا می شود و بالانس می زند برایت!
آن قدر توقّعات مان را برده ایم بالا، که حدّ و حساب ندارد!
آخر برادر من! با شما هستم! شمایی که آن کنار ایستاده ای! همین شمایی که سه چهار روز است رفته ای روی مغز من؛ که
"چرا سازمان فخیمه ی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، برای مراسم 9 دی تهران، اطّلاع رسانی نکرد؟!"
مگر صدا و سیما در ایران مسئول اطّلاع رسانی درباره این اتّفاقات دمِ دستی است؟! به صدا و سیما چه ربطی دارد که یک عدّه می خواهند روز 28 صفر در چندجا، شهید گمنام تشییع کنند؟! همین که از سر لطف، بزرگواری می کند و چند روز بعد از واقعه، دو سه پلان از این اتّفاقات را خبررسانی می کند، منّت دارد سر ما! جنابشان کارهای مهمتری دارند!
- چه کارهای مهمتری؟!
اینکه صبح و شام به فکر روی فرم نگه داشتن بدنِ خوش استیل ما هستند و مدام وسایل پیاده رَوی و دراز و نشست را معرّفی می کنند، کار کمی است؟!
اینکه در طول چندین ماه، مهمترین دغدغه مردم - یعنی آماده سازی کباب؛ آنگونه که حرارت به طور یکسان به همه جایش برسد- شده دغدغه شان، کار کوچکی است؟!
عجب آدم های پرتوقّعی پیدا می شوند ها!

نیازمندی ها !

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۵۹ ب.ظ

این گونه که به نظر می رسد، علماء و ادبای زبان شیرین پارسی، در تعریف دو واژه ی پر استعمال "سخنران" و "ریاست قوه" - اعم از مقنّنه، مجریه و ایضاً قضائیه -تعاریفی متفاوت و بعضاً دور از هم، ایراد فرموده اند.

از آنجایی که ما دستمان به ردای هیچ کدام از دو گروه فوق نمی رسد، از نزدیکان، دوستان و آشنایان این حضرات، - علی الخصوص گروه دوم- تقاضای عاجزانه داریم ذیل تفاوت های ماهوی این دو، نکاتی به سمعشان برسانند ... و جامعه ای را از نگرانی برهانند.

با تشکر

نامحرمان تمامی بحث های سیاسی و اجتماعی این روزها

هر قدر هم که اشاره کنی...

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۴ ب.ظ

گمان نکنی - خدای ناکرده- فراموشت کرده ایم... نه والله

هنوز هم از نامت استفاده می کنیم؛

چه بخواهی چه نخواهی...

آن چنان که اگر کسی نداند، گمان می کند ما و تو، یک روحیم در چند بدن...

بماند که آن پیرِ مرادِ دوست داشتنیِ مظلوم، تو را در دو خصوصیت، چکیده کرده بود:

ساده زیستی

دیانتی عین سیاست و سیاستی عین دیانت

و بماند که ما، نه فقط شباهتی به این دو نداریم، بلکه علاقه ای هم به این دو...

ولی خودت هم اگر بودی، راضی نمی شدی که ما،  نامت را

- که برای همیشه در تاریخ دلها، استوار خواهد ماند-

به همین راحتی از دست بدهیم!

پس لطفاً خودت را خسته نکن... و ما را هم بیش از این شرمنده تر...

هر قدر هم که بنشینی روی منبرت - روبروی اتاق کار ما-

و اشاره کنی مدام

و ابرو در هم بکشی مکرّر...

ما کار خودمان را می کنیم

و صد البتّه از نامت بهترین استفاده ها را...

مدرس عزیز!

:::

:::

اندکی پیش تو گفتم غم دل، ترسیدم...

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۴ ق.ظ

خدا رو شکر که نمردیم و دیدیم - به قول حضرت رئیس جمهور- قدرت های جهانی(!!!) ما رو به رسمیت شناختن!

و نمردیم و دیدیم میشه با از دست دادن خیلی چیزها، حتی "هیچ" هم به دست نیاورد

هزاران حرف توی دلم هست و هزاران داغ روی اون؛

از این تحقیرها و توهین ها و استحمار شدن های مکرّر این صد روز؛

که نه حوصله ی گفتنشون هست و نه وقتی برای تایپ کردنشون!

فقط یه نکته ی ظریف هست که این یکی دو روزه ی بعد ژنو، گه گاه، لبخند رو روی لبم میاره :


جناب وزیر امور خارجه کشورمون، بلافاصله بعد از اتمام کنفرانس، در جمع خبرنگارای ایرانی، مقتدرانه از این حرف زد که:

"ما بر اساس این توافقنامه، همه ی فعّالیّت های هسته ای خودمون رو ادامه می دیم و هیچی متوقّف نمی شه."


ما هم سرمون رو به نشانه تأیید، بالا و پایین کردیم و از سویدای دل نعره زدیم: احسنت!

ولی هر کاری می کنم این جمله ی آقای دکتر رو نمی فهمم:


البتّه همه چی برگشت پذیره، یعنی اگه اونا به توافقشون عمل نکنن، ما هم هیچ تضمینی نمی دیم.


دارم فکر می کنم اگه ما قراره دقیقاً به همون فعّالیّت های قبلی مون ادامه بدیم، دیگه چی برگشت پذیره؟!



-------------------------------
خدا رو صدهزار مرتبه شکر که بنا نبود پای این جور حرفا به تازه باز بشه؛

وگرنه باید هر روز  قریب صدتا پست میذاشتم درباره این موضوعات...

شمر زمانه...

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

بازم دم بروبچّه های خانه طرّاحان انقلاب اسلامی گرم

که توی این گیرودار تلاقی مذاکرات و ایّام محرّم، رسالتشون رو فراموش نکردن، و بعد از برخورد بسیار گرم و صمیمانه ای (!) که مسئولین شهرداری با بیلبوردهای صداقت آمریکایی داشتن، دست به کار بیلبوردهای جدید شدن.

... و طبیعتاً واضحه برای دیدن این بیلبوردها باید چه زحمتی بکشین ...

واقعاً چرا...؟!

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۰۰ ق.ظ

اخیراً یه مطلبی شنیدم از قول یکی از بزرگان محترم مملکتی، که با جملاتی به غایت دندان شکن (!) مطلبی رو بیان کرده بودن به این مضمون که:

جریان فتنه انگار نمی خواد دامنش رو جمع کنه!

ما با فتنه گران فعلی جامعه، با همون اقتداری برخورد می کنیم که با فتنه گران 88 برخورد کردیم!


واقعاً  نمی دونم چرا، ولی به محض شنیدن این مطلب، یاد این داستان معروف افتادم:

" نقل است که گدایی از فرط گرسنگی به دِهی اندر شد! و بانگ برآورد که گر مرا طعامی از لطف، تقدیم نکنیدندی، همان بلایی بر سرتان آوَرمی که بر سر ده قبلی! مردم دِه بترسیدندی و مر او را غذا آوردندی و او را سیر بخوراندندی. گدا از طعام که فارغ آمدی، او را پرسیدندی که مگر بر سر دِه قبلی چه آوردی؟! بگفتا: من هرچه بر ایشان اصرار کردمی که مرا غذایی بدهندی، اعتنا نکردندی، من هم از ایشان روی گرداندمی و به سوی شما آمدمی. اگر شما هم غذایی نمی دادید، به دِهی دیگر عزیمت کردمی!!! "


حالا به نظر شما، واقعاً چرا من یاد این داستان افتادم؟!


-------------------------------

* برای آگاهی از نحوه برخورد مقتدرانه با فتنه گران 88 ، ر.ک کابینه تدبیر و امید!