تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

تــــازه

یا به روایتی : کهنگی نوین

مویز!

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ق.ظ

چند سال پیش، توی جلسه ای، بر حسب کَل و کَل بازی، قرار شد با چهار کلمه تاکسی ، امتحان ، سربازی و مویز شعر بگیم.  همه ی به اصطلاح رفقا (!) مشغول شدن و یه شاعر محروم از استعدادی(که از قضا، بنده بودم) گوی سبقت رو از دیگران ربود و پس از چند دقیقه، از این رباعی خفن خودش پرده برداری کرد
:

من یکّه به تاکسی سوارم ... هیهات
از موضع امتحان فرارم ... هیهات
سربازی من عجب تماشایی بود
یک دانه مویز شد ناهارم ... هیهات

به جان خودم، اون موقع اصلاً فکرش رو هم نمی کردم که یه روزی، دقیقاً مثل این فیلم ها - که البتّه هیچ کدومشون ایرانی نیستن- این شعر بشه یه بخشی از زندگیم ! ولی شد! همین روزاست که
یک دانه مویز ناهارم بشه؛ اون هم به مدّت بیست و چهار ماه!
:::

سربازی

به قول یکی از رفقا: یا خودِ خدا !


  • ۹۲/۰۶/۱۳
  • زین العابدین تقی پور

شعر

وبلاگ تازه

سربازی

طنز

رباعی

نظرات  (۱)

میگم یه بار دیگه با این کلمات یه شعر جدید بگین شاید تقدیر عوض بشه
خدا رو چه دیدین

شاید برای شما اتفاق بیفتد
پاسخ:
سلام
می ترسم این بار بیفتم صفر پنج کرمان!!!
فعلاً که راضیم به رضای خدا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی